تو آمدی، رمضان سفره ضیافت شد
شب تولد تو تازه ماه رؤیت شد
همین که در دو جهان کار تو کرامت شد
خیال من دگر از روز حشر راحت شد
به شکر آنکه برای خدا حسن شده ای
چهار رکعت یومیه های من شده ای
همیشه پشت در خانه تو مهمان است
بیا ز خانه که در کوچه راهبندان است
هرآنکسی که گدایت نشد، پشیمان است
الا که گوشه ای از سفره ی تو ایران است
چه خوب میشد اگر قبر تو در ایران بود
شب ولادت تو صحن تو چراغان بود

ماه میهمانی خدا به نیمه که می رسد انگار قلب ما جور دیگری می تپد . نمی دانم چه حسی است. یک “اندوه شیرین ” ! و شاید هم یک “شادی محزون”!
مشعوف قدوم مبارکش هستیم و محزون غربتش . نام کریم اهل بیت که به میان می آید دلمان ترک بر میدارد و کبوتر بی تاب دلمان پر میکشد به جایی که نمی دانیم کجاست.
یکی می گوید : باید برایش سنگ تمام بگذاریم . برای میلاد “تنهاترین سردار “.
لبخند صورتش را پر می کند ؛ و دست به کار می شود. دیوارها را آذین می بندد به عشق فرزند علی “ع” و فاطمه “س” .
توی دلم به حال و هوای دلش غبطه می خورم و به حضورش در کنارم می بالم…..

اینجا دل ما سخت دلتنگ بقیع است …. بر کویر خشک و سوزان دلمان ببار با کرمت.
ای آقای مهربانی ها!