ای آفتاب مهربانی
نگاهم به توست.
چرخ میخورم و سرگردانیام را یله میکنم روی گنبد و گلدستهها…
چرخ میخورم و بی قراریام از ایوان میگذرد و بند میشود به پنجره فولاد…
آقای من؛ اگر چه «غریب الغربا» نام گرفتهای، اما در این سرزمین، در میان امواج ارادت و عشق دلهای پاک مردمانش، مولا و سروری.